یکی از استادای واترلو برای یه پروژه با گرنت فیسبوک که دارن مشترک با استاد من انجام میدن اومده لب ما. بعد استاد من و این استاده با هم حساب شوخی دارن و هی به هم دری وری میگن یا همو ضایع میکنن و واقعا تجربه‌ی آکواردیه بین اینا بودن. واقعا خجالت میکشم وقتی یکیشون یه چی به اون یکی میگه. و من عادت ندارم استادا جلوم اینطوری برخورد کنن:)))

بعد استادم یه سوالی از من پرسید که من چرا فلان tool رو گفتم استفاده نکنیم؟ یادته؟ منم جوابشو گفتم بی توجه به اینکه ممکنه آفنسیو باشه :| گفتم گفتین اون پیاده سازیش درست نیست و . . و حواسم نبود پیاده‌سازی اون ابزار با همکار و دوست همین آقاهه بوده تو واترلو :|||| قشنگ سرخ شد استادم. فکر کنم داره آرزو میکنه من دانشجوش نبودم :)))

 

بعد موقع ناهار بهمون گفت بیاین بریم بیرون ناهار بخوریم (ساندویچ‌ پنیر که ناهار تیپیکال هلندیه). بعد این استاد بنده خدا هی میگفت منو ببرین یه جا که ساندویچ پنیر «هلندی» بخورم اون وقت استادم میگفت باشه باشه بعد یواشکی به ما میگفت میریم یه رستوران ایتالیایی:| گفتیم چرا خب؟ گفت بابا پنیر هلندی فقط واسه تبلیغات و کنار آبجو خوبه. برای ناهار همون ایتالیایی خوبه :)) آخرش هم به استاد بیچاره ساندویچ پنیر ایتالیایی رو به جای هلندی قالب کرد :))))))

 

 

 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تیوا Gregory وبلاگ شخصی احمد آراسته بُز چِرون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی طاقچه Fernanda خرید و فروش 24 گردشگری به سبکی جدید دانلود آهنگ جدید